vasael.ir

کد خبر: ۱۲۷۳۴
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۰:۱۲ - 18 February 2019
آیت الله کعبی / ۱۱۵

فقه جهاد | اقرار به وحدانیت خدا؛ خط قرمزی در قتال

وسائل ـ آیت الله کعبی با بیان اینکه «لا اله الا الله» خط قرمز قتال است، گفت: چون فلسفه جهاد في سبيل الله تحقق حاکميت دين است. بنابراين آن سرکش ها و طواغيت نيز اگر لا اله الا الله گفتند، ولو منافقانه هم باشد و در دل هم ايمان نداشته باشند، کافي است. اين اشاره به کيفيت قتال است.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله عباس کعبی استاد درس خارج حوزه علمیه قمفقه جهاد| اقرار به وحدانیت خدا؛ خط قرمزی در  قتال  26 مهر ماه سال 1397 در صد و پانزدهمین جلسه درس خارج فقه جهاد که در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد، روایات سیف در مورد جهاد ابتدائی را مورد بررسی قرارداد.

وی گفت: بخشي از اين روايات در مورد جهاد، ارتباط دادن مقاتله با قول «لا اله الا الله» است که در روايات اهل سنت و شيعي آمده است. در کتاب «السن االنبويه في مصادر المذاهب الاسلاميه» با اين عنوان آمده است «الامر بالجهاد حتي يشهد الناس بلا اله الا الله».

استاد درس خارج حوزه علمیه قم افزود: ظاهر روايات، اين است که شمشير بالاي سر طرف است تا بگوييد لا اله الا الله وگرنه تو را مي کشم. آن هم نسبت به کساني که کفر محض دارند، حتي اگر اهل اذيت و آزار نباشند. در حالي که روايات از اين جهت تمام نيست.

عضو مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: در روایت سنن ابی داود آمده است پيامبر(ص) مي فرمايد خدا مرا امر به جهاد و مقاتله با مردم کرده تا لا اله الا الله بگويند. بعضی ها از این آیه استدلال به جهاد ابتدائی کرده اند.

آیت الله کعبی با اشاره به اینکه روایت در مقام بيان اين نيست که شما با کساني که کفر محض دارند، بجنگيد تا لا اله الا الله بگويند، اظهار داشت: اما روایات در مقام بيان کيفيت قتال است. مي فرمايد در کيفيت قتال، اگر آن کسي که شما با او مي جنگيد، حتي اگر کافر سرکش، طاغوت، معتدي و ظالم و... باشد، اگر بگويد لا اله الا الله و مسلمان شدم، ديگر رها کنيد. نگوييد فريب و نقشه است.

وی تصریح کرد: يعني لا اله الا الله خط قرمز قتال است. چون فلسفه جهاد في سبيل الله تحقق حاکميت دين است. بنابراين آن سرکش ها و طواغيت نيز اگر لا اله الا الله گفتند، ولو منافقانه هم باشد و در دل هم ايمان نداشته باشند، کافي است. اين اشاره به کيفيت قتال است.

 

خلاصه درس جلسه گذشته 

آیت الله کعبی در جلسه گذشته با بررسی روایات سیف در مورد جهاد ابتدائی گفت: روايت نبوي مي فرمايد «من مبعوث شدم با شمشير تا خدا عبادت شود و رزق و روزي من و ياران مان در سايه شمشير مشخص شده است؛ ذلت و سرافکندگي براي آن کساني است که با امر من مخالفت مي کنند».

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: اولا آيا اين روايت دلالت مي کند که علت قتال کفر محض است؟ اگر «حتي يعبد الله وحده  ...الخ» علت قتال باشد، ممکن است کسي بگويد در سايه جهاد، حاکميت خدا محقق مي شود و عبادت خدا محقق مي شود. نه اينکه ما با کفار بجنگيم و به او بگوييم يا اسلام، يا قتل يا جزيه.

وی ادامه داد: نتيجه نهايي جهاد، حتي جهاد با کساني که نقض عهد و اعتدا مي کنند، در نهايت باعث پيروزي اسلام مي شود. نه اينکه شما جهاد با سيف کنيد تا کافر به عبادت خدا مجبور شود يا کشته شود. روايت در مقام بيان اين مطلب نيست. به چه دليل؟ به دليل اين کلمه «بُعِثتُ» يعني بعثتم براي حاکميت دين است. راهش سيف و جهاد است. يعني جهاد منجر به حاکميت دين مي شود.

عضو مجلس خبرگان رهبری افزود: ثانيا لسان اين روايت، مانند آيه شريفه است که مي فرمايد « هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» روايت مي گويد «بعثت بالسيف». چگونه این دو قابل جمع است؟

آیت الله کعبی ادامه داد: معلوم مي شود که منطق اسلام بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ، بر کليه اديان و فرهنگ ها و تمدن غلبه پيدا مي کند. لسان حديث اين است. نه اينکه رابطه علي وجود داشته باشد که عبادت نتيجه سيف باشد. خير، بلکه روايت اشاره به نتيجه کلي ناشي از جهاد دارد و آن گسترش حاکميت الهي در پهنه زمين است.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه می‌خوانید:

 

بررسي روايات سيف - 2

بحث ما مربوط به روايات علت القتال بود. بخشي از اين روايات، ارتباط دادن مقاتله با قول «لا اله الا الله» است که در روايات اهل سنت و شيعي آمده است. در اين کتاب «السن االنبويه في مصادر المذاهب الاسلاميه»[1] با اين عنوان آمده است: «الامر بالجهاد حتي يشهد الناس بلا اله الا الله».

ظاهر روايات، اين است که شمشير بالاي سر طرف است تا بگوييد لا اله الا الله وگرنه تو را مي کشم. آن هم نسبت به کساني که کفر محض دارند، حتي اگر اهل اذيت و آزار نباشند. در حالي که روايات از اين جهت تمام نيست. ما چند روايات را مي خوانيم.

 

روايات اهل سنت

روايت اول: از طريق اهل سنت، سنن ابي داود: «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الأَعْمَشِ عَنْ أَبِى صَالِحٍ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا مَنَعُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى»[2]

اين روايت جداي از بحث سندي که از نظر ما نبوي عام است، از نظر دلالت مي گويد: به من فرمان داده شده. فرمان جهاد است. برداشتي که از آيات قرآن مي شود. پيامبر(ص)، ‌برداشت و نظر خود را بيان مي فرمايد. مانند «اقيموا الصلوه». «جاهدوا في سبيل الله»، يعني خدا امر به جهاد کرده است. پيامبر مي فرمايد: خدا مرا امر به جهاد و مقاتله با مردم کرده تا بگويند لا اله الا الله.

 

تفسیر روایت

اين روايت از نظر دلالت دو تفسير مي شود: يک تفسير اينکه شمشير بالاي سر طرف هست تا بگويد مسلمان شدم. يک تفسير دومي نيز هست که ظاهر اسلام به عنوان غايت قتال،‌ کافي است حتي نسبت به سرکش ها. آيه در مقام بيان اين نيست که شما با کساني که کفر محض دارند، بجنگيد تا لا اله الا الله بگويند.

اما آيه در مقام بيان کيفيت قتال است. مي فرمايد: در کيفيت قتال، اگر آن کسي که شما با او مي جنگيد، حتي اگر کافر سرکش، طاغوت، معتدي و ظالم و... باشد، اگر بگويد لا اله الا الله و مسلمان شدم، ديگر رها کنيد. نگوييد فريب و نقشه است.

يعني لا اله الا الله خط قرمز قتال است. چون فلسفه جهاد في سبيل الله تحقق حاکميت دين است. بنابراين آن سرکش ها و طواغيت نيز اگر لا اله الا الله گفتند، ولو منافقانه هم باشد و در دل هم ايمان نداشته باشند، کافي است. اين اشاره به کيفيت قتال است.

 

روایت دوم و فسیر آن و اشکالات وارد بر آن

روايت دوم: باز از سنن ابي داود: «حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ يَعْقُوبَ الطَّالْقَانِىُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارَكِ عَنْ حُمَيْدٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ "أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَأَنْ يَسْتَقْبِلُوا قِبْلَتَنَا وَأَنْ يَأْكُلُوا ذَبِيحَتَنَا وَأَنْ يُصَلُّوا صَلاَتَنَا فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ حَرُمَتْ عَلَيْنَا دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا لَهُمْ مَا لِلْمُسْلِمِينَ وَعَلَيْهِمْ مَا عَلَى الْمُسْلِمِينَ"»[3]

باز اين روايت غايت قتال را مي گويد، نه علت القتال. غايت با علت تفاوت دارد. اينکه به چه کساني بجنگيم؟ ما مي گوييم: «کل من کان طاغيا معتديا ظالما مجرما طاغوتا فاسدا مفسدا صاد عن سبيل الله يفتن المومنين و ...» اين براي کساني است که جهاد با آنان واجب است.

حالا براي چه مي خواهيم با آنها بجنگيم؟ براي حاکميت دين و حاکميت لا اله الا الله و اين غايت است نه علت. اينجا بين غايت و علت خلط مي شود. به عبارت ديگر، ما مي خواهيم حاکميت دين را گسترش دهيم و موانع دعوت الي الله را رفع کنيم.

بنابراين اگر کسي گفت لا اله الا الله و گفت مسلمانم، بايد دست برداريم و جنگ تمام مي شود. نه اينکه ملازمه است بين سيف و بين اسلام و ايمان. اين روايات، اين مطلب را نمي گويد. بلکه غايت و علت غايي قتال را مي گويد. مانند: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[4].

گذشته از اين مطلب اگر اين روايات هم نباشد، ‌اين غايت در عنوان جهاد هم آمده است که مي گوييم: جهاد في سبيل الله.

 

روایت اسامه بن زید 

روايت سوم: اين روايت اسامه بن زيد که در مقابل تکفيري ها خيلي نقل مي شود: «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ وَعُثْمَانُ بْنُ أَبِى شَيْبَةَ الْمَعْنَى قَالاَ حَدَّثَنَا يَعْلَى بْنُ عُبَيْدٍ عَنِ الأَعْمَشِ عَنْ أَبِى ظَبْيَانَ حَدَّثَنَا أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ قَالَ بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ سَرِيَّةً إِلَى الْحُرَقَاتِ فَنَذِرُوا بِنَا فَهَرَبُوا فَأَدْرَكْنَا رَجُلاً فَلَمَّا غَشَيْنَاهُ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ فَضَرَبْنَاهُ حَتَّى قَتَلْنَاهُ فَذَكَرْتُهُ لِلنَّبِىِّ  فَقَالَ "مَنْ لَكَ بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ".

فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّمَا قَالَهَا مَخَافَةَ السِّلاَحِ. قَالَ "أَفَلاَ شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ قَالَهَا أَمْ لاَ مَنْ لَكَ بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ". فَمَا زَالَ يَقُولُهَا حَتَّى وَدِدْتُ أَنِّى لَمْ أُسْلِمْ إِلاَّ يَوْمَئِذٍ.[5]

اسامه مي گويد: در منطقه اي به نام حرقات سريه اي صورت گرفته است و پيامبر عده اي را به آنجا فرستاده است.  ما که آمدين فرار کردند. يک نفر را پيدا کرديم. وقتي به او رسيديم و خواستم او را بکشيم، گفت لا اله الا الله. ما به اين سخن توجه نکرديم و زديم و کشتيم.

ما براي پيامبر نقل کرديم. حضرت فرمود: اگر روز قيامت اين لا اله الا الله جلوي شما آمد، جه چوابي مي دهيد؟ گفتيم اين را به خاطر ترس از سلاح گفت. براي زنده ماندن گفت. فرمود: آيا دلش را باز کرديد و ديديد که به خاطر ترس از سلاح گفته است؟! چه کسي تو را از لا اله الا الله روز قيامت نجات مي دهد؟ و پيامبر مدام اين را مي فرمود تا اينکه مي خواستم تا آن روز مسلمان نمي شدم.

البته کاري به اسامه و عاقبت بخير نشدنش نداريم، چون جزو ساکتين فتنه بود و بيعت هم نکرد. اين روايت اسامه، يعني در کيفيت قتال اگر در ميدان جنگ، کسي پرچم و دست تسليم را بالا برد، نبايد او را کشت. مي خواهد اسير شود. حالا او مي گويد لا اله الا الله.

فلسفه جنگ هم همين است. ديگر چرا بايد او را بکشيم؟ بگوييم از ترس شمشير کرده. خب کرده باشد. يعني اين روايت،‌غايت را بيان مي کند، نه علت را. از اين روايت ضمان نيز فهميده مي شود.

جالب است که بدانيد در بحث مدافعان حرم، از آقاي سيد حسن نصر الله شنيدم که در قصير سلسله جبال قلمون، مواردي بوده که افراد بي گناه به اشتباه کشته شده اند، و حزب الله اشتباه کرده بود، مي فرمود: ما دستور داديم آنها را پيدا کردند، به خانه هاي‌شان رفتند و ديه و خسارت داديم و تفقد کرديم. و خانواده آنها تعجب کردند که حزب الله چقدر به اين مسائل توجه مي کند.

 

روایت سنن ابی ماجه

روايت چهارم: سنن ابن ماجه: «حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بَكْرٍ السَّهْمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ أَبِي صَغِيرَةَ، عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ سَالِمٍ، أَنَّ عَمْرَو بْنَ أَوْسٍ، أَخْبَرَهُ أَنَّ أَبَاهُ أَوْسًا أَخْبَرَهُ، قَالَ: إِنَّا لَقُعُودٌ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ يَقُصُّ عَلَيْنَا، وَيُذَكِّرُنَا، إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَسَارَّهُ.

فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «اذْهَبُوا بِهِ فَاقْتُلُوهُ» ، فَلَمَّا وَلَّى الرَّجُلُ، دَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «هَلْ تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؟» قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: اذْهَبُوا فَخَلُّوا سَبِيلَهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ، حَرُمَ عَلَيَّ دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ».[6]

مي گويد: ما نزد پيامبر نشسته بوديم، حضرت نيز با ما صحبت مي کرد و تذکر مي داد. يک نفر آمد و در گوش پيامبر چيزي گفت. حضرت فرمود: «اذهبوا به فاقتلوه». برويد و او را بکشيد. وقتي آن مرد رفت، پيامبر خواستش که آيا لا اله الا الله گفت؟ گفت بله.  اگر اينان لا اله الا الله گفتند جان و عرض و اموالشان بر ما حرام است.

 

روايات شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا

روايت اول: شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا نقل کرده اند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ حَرُمَ عَلَيَّ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُمْ».[7]

روايت دوم:‌ در ثواب الاعمال نيز آمده است: «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَا خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَبْلَ وَفَاتِهِ وَ هِيَ آخِرُ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا بِالْمَدِينَةِ حَتَّى لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَعَظَنَا بِمَوَاعِظ....َ وَ إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا اعْتَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَ حِسَابُهُمْ عَلَى اللَّه‏».[8] آخرين خطبه رسول الله در مدينه قبل از ارتحال ايشان، از جمله فرمود: خداوند مرا فرمود. يعني از قرآن استفاده مي شود.

روايت سوم: در دعائم الاسلام نيز روايت وارد شده: «رُوِّينَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ إِذَا بَعَثَ جَيْشاً أَوْ سَرِيَّةً أَوْصَى صَاحِبَهَا بِتَقْوَى اللَّهِ فِي خَاصَّةِ نَفْسِهِ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ خَيْراً وَ قَالَ اغْزُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا تُقَاتِلُوا الْقَوْمَ حَتَّى تَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِأَنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ الْإِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَإِنْ أَجَابُوكُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّين»[9]

يعني با قومي نجنگيد مگر اينکه با آنها احتجاج کنيد. «احتج» يعني حجت اقامه کنيد. نه اينکه بگو لا الا الله وگرنه مي کشمت! يعني قانع کنيد. آنچه در اين روايت مهم است، احتجاج است. يعني اثبات و برهان آوردن.

روايت چهارم: روايت بعدي، «دعائم الاسلام» از پيامبر(ص) نقل مي کند: «أَنَّهُ خَطَبَ النَّاسَ يَوْمَ النَّحْرِ بِمِنًى فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَرْجِعُوا مِنْ بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ فَإِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَ رَبَّهُمْ فَيُحَاسِبُهُمْ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ»[10]

يعني اي مردم بعد از من مرتد و کافر نشويد. شما مسلمانها با يکديگر نجنگيد. چگونه کافر مي شويد؟ اينکه بعضي گردن يکديگر را بزنيد. سپس پيامبر اقرار مي گيرد. آيا تبليغ کردم. مردم هم گفتند بله. پيامبر فرمود: خدايا تو نيز شاهد باش که به مردم گفتم.

از اين روايت استفاده مي شود تکفير حرام است. اصل اولي اين است که اگر کسي بگويد لا اله الا الله ديگر مسلمان است و نمي توان با او جنگيد. جنگ با اهل لا اله الا الله جايز نيست. جالب آنکه هم در جنگ جمل و صفين و نهروان، مولا اميرالمومنين(ع) آغازگر جنگ نبود و جنگ هاي ايشان تقريبا دفاعي بود. علي رغم اينکه بغات هستند و ما بحث کرديم.(جلسه59 - 63)

لذا داعشي ها و تکفيري ها خلاف اطلاق اين روايات عمل مي کنند که مي فرمايد: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يا روايت اسامه بن زيد. جنگ هاي ايشان باطل است؛ حتي طبق مباني آنها. نبايد مسلمان کشي صورت بگيرد.

دقت کنيد که «حتي» در روايات، غايت است يا علت؟ «حتي» غايت است يعني قتالي که منجر به حکاميت لا اله الا الله مي شود. بحث ما درباره علت است، نه غايت. «ناس» نيز يعني دشمنان نه همه مردم.

اگر مي فرمود «اقاتل الکفار حتي يقولوا» يا مي فرمود «لکفرهم حتي يسلموا» صريح بود، اما مي فرمايد «أُقَاتِلَ النَّاسَ»، يعني کساني که مشغول قتال مي شوند و عنوان مقاتله بر آنها صدق مي کند، فلسفه اش قول لا اله الا الله است.

روايت پنجم: در «عوالي اللئالي» از قول پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد: « أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا الله و إني رسول الله و يقيموا الصلاة و يؤتوا الزكاة فإذا قالوها حقنوا مني دماؤهم و أموالهم و حسابهم على الله»[11]

روايت ششم:‌ «مستدرک الوسائل» آورده است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَ حِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ».[12]

 

روايات ناظر به غايت است نه علت قتال

اين مجموعه روايات ما بود. رواياتي که از عامه و خاصه خوانديم، همانطور که چند بار نيز تکرار شد، غايت قتال را بيان مي کند، نه علت آن را. غايت نيز تحقق حاکميت دين است. به چند قرينه؛ يک: روايت اسامه. که در ميدان قتال کساني که مستحق قتال اند، مي فرمايد: أَفَلاَ شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ".[13]

دو: در مجموع روايات، بحث اين است که عصمت دماء با لا اله الا الله محقق مي شود. ممکن است مفهوم مخالف داشته باشد که کساني که مي گويند لا اله الا الله، محقون الدم نيستند و شامل کفار محض مي شود.

جواب اين است که آن قرائن ميدان قتال را بيان مي کند و اين «اقاتل الناس»، يعني غايت امر قتال که چه زماني باز بدارم و تا کجا بکشم؟ همانطور که عرض شد، بيان ديگري از جهاد في سبيل الله است که يعني جهاد براي حاکميت دين است.

 

نقد روايات به آيات

چيزي که در حديث «سيف» نيز نقل کرديم که فرمود: «بعثت بالسيف بين يدي»[14] يا در اين احاديث «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ»[15] يا «إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ»،[16]  همه به فلسفه بعثت اشاره دارد. يا تکفيري ها مي گويند: «امرت بالذبح»!! يعني اصلا براي سر از تن جدا کردن مبعوث شده ام!

ما مي گوييم: اين بحث که بعثت پيامبر(ص) را به آدم کشي منحصر کنيم و بگويد يا اسلام يا گردن زدن و کشتن، خلاف صريح بسياري از آيات و روايات است. برخي از اين آيات را مرور مي کنيم:

آيه اول:« هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»[17] يا روايتي که فرمود: «حَتَّى تَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ »[18]يعني پيامبر اکرم(ص) با حجت و برهان مبعوث شده است.

آيه دوم:‌ «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَ»[19] مبعوث شده تا اقناع ايجاد کند.

آيه سوم: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ»[20]

آيه چهارم: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏»[21] فقط شمشير بالاي سرش باشد نيست.

آيه پنجم: «ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ»[22] اين دعوت الي الله با اين شکل، متناقض است با اينکه هر کافري را شمشير بگيريم و بگوييم بگو لا اله الا الله وگرنه مي کشيم!

آيه ششم:‌ «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ».[23]

آيه هفتم: «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في‏ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ»[24]

آيه هشتم: « وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[25]

آيه نهم: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[26]

آيه دهم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيماً».[27]

آيه يازدهم: «يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ».[28]

آيه دوازدهم: « هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ».[29] اين آيه مربوط به کفار است.

بنابراين پيامبر بعث بتلاوت الکتاب، بالتزکه، بالتعليم الکتاب و الحکمه. کجا آمده است بعث بالسيف که شمشير بالاي سر کافر باشد که يا مسلمان بشو يا بکشيم!  

برخي معتقدند به نسخ آيات هستند که پيش از اين بيان کرديم. لسان اين آيات، لسان نسخ نيست، بلکه لسان تبيين احکام اسلام و فلسفه آن است. اينکه فلسفه بعثت تزکيه و دعوت به حکمت است، تخصيص بردار نيست.

 

حديث اسياف خمسه

مهمتر از همه اين احاديث سيف، حديثي است که از نظر سند و دلالت بحث کرده(جلسه 54، جهاد طواغيت) و مي کنيم و حديث بسيار مهمي است با عنوان روايت الاسياف يا اسياف خمسه که مي فرمايد: «بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِخَمْسَةِ أَسْيَافٍ».[30]

اين روايت را مرحوم صاحب جواهر(ره) در پايان جواهر ذکر مي کند و مي فرمايد:‌ «لو ليكن فيما ذكرناه من أحكام الجهاد كفاية، فإن كثيرا منها موكولة إلى دولة الحق التي يكون صاحبها أعلم من غيره بها عجل اللّه فرجه و سهل مخرجه»[31]

يعني آنچه از احکام جهاد گفتيم کافيست و لازم به تفصيل نيست. بسياري از احکام موکول به دولت حق است. چون تصور نمي کردند در عصر غيبت بتوان دولت حقي تشکيل داد. سپس مي فرمايد: «و لكن لا بأس بختم الكتاب بخبر حفص بن غياث المروي في الكافي و التهذيب عن أبي عبد اللّه عليه السلام....».  

در انتهاي روايت مي فرمايد: «فَهَذِهِ السُّيُوفُ الَّتِي بَعَثَ اللَّهُ بِهَا مُحَمَّداً ص فَمَنْ جَحَدَهَا أَوْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهَا أَوْ شَيْئاً مِنْ سِيَرِهَا وَ أَحْكَامِهَا فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص»[32]

واژه بعث را به کار مي برد و مي فرمايد: پيامبر با پنج شمشير مبعوث شد و کسي که منکر اين پنج شمشير شود، يا يکي از آنها را انکار کند، يا بخشي از روش احکام جهاد را منکر شود، کافر مي شود.

اين ذيل روايت، در مباحث فقهي در انکار ضروريات نيز به کار مي آيد. که منکر ضروري مطلقا ـ سواء کان که بداند اين انکار به خدا و پيامبر باز مي گردد يا نه ـ کافر مي شود.

 

جمع بندی

جمع بندي اين روايت و آياتي که خوانديم اينکه: منافات ندارد پيامبر به حکمت و موعظه و جدال احسن و تزکيه و تعليم مبعوث شده باشد، همچنين به جهاد و سيف نيز مبعوث شده باشد.

تفصيل روايت اسياف را با بحث دلالي و سندي جلسه بعد مطرح مي کنيم و همچنين درمورد حفص بن غياث نيز بحث مي کنيم که آيا مي توانيم اين روايت را بپذيريم. قبلا که روايت را بحث کرديم، چون در استنباط مدخليت نداشت، بحث سندي نکرده بوديم./910/241/ح

 

مقرر: هادی قطبی

 

منبع:

[1] . باب چهارم، «احکام الجهاد و القتال في الاسلام» ص554 تا 557.

[2] . سنن ابي داود، ج2، ص347، ح2642.

[3] . سنن بي داود، ج2، ص348، ح2643.

[4] . ذاريات/56.

[5] . سنن ابي داود، ج2، ص348، ح2645.

[6] . سنن ابن ماجه، ج2، ص1295، ح3929.

[7] . عيون‏أخبارالرضا(ع)، ج2 ،‌ص64، باب 31.

[8] . ثواب‏الأعمال،‌ 280 و 294.

[9] . دعائم‏الإسلام، ج1 ، ص369 - مستدرك‏الوسائل، ج11، ‌ص31.

[10] . دعائم‏الإسلام، ج2،  ص402.

[11] . عوالي‏اللآلي، ج1 ، ص153.

[12] . مستدرك‏الوسائل، ج18، ص209.

[13] . سنن ابي داود، ج2، ص348، ح2645.

[14] . تاريخ دمشق لابن عساکر، ج67، ص257 – شرح علل الترمذي، ج1، ص304 - شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج1، ص2:‌ «بعثت بالسيف بين يدي الساعة، حتى يعبد الله وحده لا شريك له ، وجعل رزقي تحت ظل رمحي ، وجعل الذلة والصغار على من خالف أمري ، ومن تشبه بقوم فهو منهم»..

[15] . عوالي‏اللآلي، ج1 ، ص153 - مستدرك‏الوسائل، ج18، ص209 - سنن ابي داود، ج2، ص347، ح2642..

[16] . ثواب‏الأعمال،‌ 280 و 294.

[17] . توبه/ 33.

[18] . دعائم‏الإسلام، ج1 ، ص369 - مستدرك‏الوسائل، ج11، ‌ص31.

[19] . انعام / 149.

[20] . انفال/42.

[21] . بقره/256.

[22] . نحل / 125.

[23] . يونس/ 57.

[24] . نحل/ 89.

[25] . اسراء/ 105.

[26] . احزاب/ 45 و46.

[27] . نساء / 170.

[28] . مائده / 15و 16.

[29] . جمعه/ 2.

[30] . الكافي، ج 5 ،‌ص10 - تهذيب‏الأحكام، ج4 ،‌ص 114  - وسائل‏الشيعة، ج15،‌ص25 - تحف‏العقول، ص 288  - الخصال، ‌ج 1 ، ص274.

[31] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 348.

[32] . الكافي، ج5 ، ‌ص 10 - تهذيب‏الأحكام، ج4 ،‌ص114 - وسائل‏الشيعة، ج 15، ‌ص 25.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۶:۵۵
طلوع افتاب
۰۶:۱۱:۳۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۱۳:۱۱